لِنگِ ظهر، مرد کهنه‌پوش رفت سمتِ رود           

«خشْته‌پل» گرفته بود طاق‌باز می‌غُنود

مَرد،خسته، رفت چایْ‌خانه‌ی کنار رود                     

کف‌خورَک به زیر پل حباب ازآب می‌ربود

چای را که خورد، تند یک‌قدم  جلو گذاشت            

کهنه‌پوش توی مِجمَرش سپند کرد دود 

دید پشت وانتِ لَکَنته‌ای نوشته است:           

«کورْ چشم هرچه نانجیب و ناکس حسود!.»

توی کوچه‌ای که‌ پا ‌گذاشت، باد می‌وزید      

سرد بود؛ سردِ سردِ سرد. آسمانْ کبود

خیره شد به مجمرش که بود خاکیِ و سیاه    

خواست با سپند، روشنش کند؛ ولی چه سود!

ایستاد، اندکی نفس گرفت، گرم خواند:         

«آه! آه! آه!. هستی‌ام تباه شد چه زود!»

کهنه‌پوش، ناامید؛ کوچه، سوت‌و‌کور و       

مثلِ خرس، خواب رفته  بود شهرِ لنگرود

شلمان؛ سی‌ام مهر 1398 خورشیدی- داوود خانی خلیفه‌محله

«خَشْته‌پل»؛ «خَشْتَ‌پل» که گیلکیِ « پلِ خشتی» و نماد شهر لنگرود است.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروش فلزیاب به درد نخور پیمکس فروش وخدمات لب تاب قیمت خرید فروش خدمات تعمیر نمایندگی کولرگازی اسپلیت در شیراز-عظیمی راتن تمیتوز zibaee مقالات جدید سلامت مادر و نوزاد و سیسمونی وفرین سامانه پیامک صوتی نفسکش وب سایت روستای پیرمیشان